کتاب انسان ۲۵۰ ساله فصل امام حسین (ع) : قسمت دوم
امیرالمؤمنین علیه السلام شیر میدان نبرد با دشمن است و هنگامی که سخن می گوید آدم انتظار دارد نصف بیشتر سخنان او راجع به جهاد و جنگ و پهلوانی و قهرمانی باشد، اما وقتی در روایات و خطب نهج البلاغه او نگاه می کنیم، می بینیم اغلب سخنان و توصیه های آن حضرت راجع به زهد و تقوا و اخلاق و نفی و تحقیر دنیا و گرامی شمردن ارزشهای معنوی و والای بشری است. ماجرای امام حسین علیه السلام تلفیق این دو بخش است. یعنی آنجایی که هم جهاد با دشمن و هم جهاد با نفس، در اعلى مرتبه آن تجلی پیدا کرد، ماجرای عاشورا بود. یعنی خدای متعال می داند که این حادثه پیش می آید و نمونه اعلایی باید ارائه شود و آن نمونه اعلى، الگو قرار گیرد. مثل قهرمان هایی که در کشورها، در یک رشته مطرح می شوند، و فرد قهرمان، مشوق دیگران در آن رشته از ورزش می شود. البته، این یک مثال کوچک برای تقریب به ذهن است. ماجرای عاشورا عبارت است از یک حرکت عظیم مجاهدت آمیز در هر دو جبهه. هم در جبهه مبارزه با دشمن خارجی و برونی که همان دستگاه خلافت فاسد و دنیاطلبان چسبیده به این دستگاه قدرت بودند و قدرتی را که پیغمبر برای نجات انسان ها استخدام کرده بود، آنها برای حرکت در عکس مسیر اسلام و نبی مکرم اسلام صلی الله عليه واله وسلم می خواستند؛ و هم در جبهه درونی، که آن روز جامعه به طور عموم به سمت همان فساد درونی حرکت کرده بود. نکته دوم، به نظر من مهمتر است. برهه ای از زمان گذشته بود. دوران سختی های اولیه کار،طی شده بود. فتوحاتی انجام شده بود. غنائمی به دست آمده بود. دایره کشور وسیع تر شده بود. دشمنان خارجی، اینجا و آنجا سرکوب شده بودند. غنایم فراوانی در داخل کشور به جریان افتاده بود. عده ای پولدار شده بودند و عده ای در طبقه اشراف قرار گرفته بودند. یعنی بعد از آنکه اسلام، اشرافیت را قلع و قمع کرده بود، یک طبقه اشراف جدید در دنیای اسلام به وجود آمد. عناصری با نام اسلام، با سمتها و عناوین اسلامی – پسر فلان صحابی، پسر فلان یار پیغمبر، پسر فلان خویشاوند پیغمبر – در کارهای ناشایست و نامناسب وارد شدند، که بعضی از اینها، اسم هایشان در تاریخ ثبت است. کسانی پیدا شدند که برای مهریه دخترانشان، به جای آن مهرالسنه چهارصدوهشتاد درهمی که پیغمبر اکرم صلی الله عليه وآله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام و مسلمانان صدر اسلام مطرح می کردند، یک میلیون دینار، یک میلیون مثقال طلای خالص قرار دادند! چه کسانی؟ پسران صحابی های بزرگ، مثلا مصعب بن زبیر و از این قبیل.
این قضایا، کمتر از یک دهه پس از رحلت پیغمبر شروع شد. ابتدا سابقه داران اسلام – اعم از صحابه و یاران و کسانی که در جنگ های زمان پیغمبر شرکت کرده بودند. از امتیازات برخوردار شدند، که بهره مندی مالی بیشتر از بیت المال، یکی از آن امتیازات بود. چنین عنوان شده بود که تساوی آنها با سایرین درست نیست و نمی توان آنها را با دیگران یکسان دانست! این، خشت اول بود. حرکتهای منجر به انحراف، این گونه از نقطه کمی آغاز می شود و سپس هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری می بخشد. انحرافات، از همین نقطه شروع شد، تا به اواسط دوران عثمان رسید. در دوران خلیفه سوم، وضعیت به گونه ای شد که برجستگان صحابۂ پیغمبر، جزو بزرگترین سرمایه داران زمان خود محسوب می شدند! توجه می کنید؟ یعنی همین صحابۂ عالی مقام که اسم هایشان معروف است – طلحه، زبیر، سعدبن ابی وقاص و غيره – این بزرگان، که هر کدام یک کتاب قطور سابقه افتخارات در بدر و حنین و احد داشتند، در ردیف اول سرمایه داران اسلام قرار گرفتند. یکی از آنها، وقتی مرد و طلاهای مانده از او را خواستند بین ورثه تقسیم کنند، ابتدا به صورت شمش در آوردند و سپس با تبر، بنای شکست و خرد کردن آنها را گذاشتند. مثل هیزم، که با تبر به قطعات کوچک تقسیم کنند! طلا را قاعدتا با سنگ مثقال می کشند؛ ببینید چقدر طلا بوده که آن را با تبر می شکسته اند. اینها در تاریخ ضبط شده است و مسائلی نیست که بگوییم شیعه در کتابهای خود نوشته اند. حقایقی است که همه در ثبت و ضبط آن کوشیده اند. مقدار درهم و دیناری که از اینها به جا می ماند، افسانه وار بود.
وقتی می گوییم فاسد شدن دستگاه از درون، یعنی این. یعنی افرادی در جامعه پیدا شوند که به تدریج بیماری اخلاقی مسری خود – دنیازدگی و شهوت زدگی – را که متأسفانه مهلک هم هست، همین طور به جامعه منتقل کنند. در چنین وضعیتی، مگر کسی دل و جرأت یا حوصله پیدا می کرد که به سراغ مخالفت با دستگاه یزید بن معاویه برود؟! مگر چنین چیزی اتفاق می افتاد؟ چه کسی به فکر این بود که با دستگاه ظلم و فساد آن روز یزید مبارزه کند؟ در چنین زمینه ای، قیام عظیم حسینی به وجود آمد، که هم با دشمن مبارزه کرد و هم با روحیه امام حسین راحت طلبیِ فسادپذیرِ رو به تباهی میان مسلمانان عادی و معمولی. این مهم است.
بدون دیدگاه